سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

قصد سفر کردم که باشد مقـصدم مشهد            عـمری کـبـوتـر وار جـلد مشهـدم مشهد

امـیـدوارانـه هـمـیـشـه پَـر زدم مـشـهـد            هربار بعد از کـاظـمیـنـش آمـدم مـشهـد


باب الحـوائج خـیرخـواهـانه دعایم کرد

موسی بن جعفر آستان‌بوسِ رضایم کرد

دل‌های مـشتـاقـان هـمیـشه آرزومـندش            در محـشر فـردا همه محـتـاج لبـخـندش

او نیست در بند کسی، دنیاست در بندش            اولاد من قـربـان این بـابـا و فـرزنـدش

عـمری بدهکـارم بدهکـار رضـاجـانش

شد بهـترین سلـطان عـالم طفـل دامانش

سلطان هوای رعیت‌اش را بیـشتر دارد            اربـاب از حـال دل نـوکــر خـبــر دارد

هرقدر که مهر و محـبت این پسر دارد            این رأفـت‌اش را یـادگاری از پدر دارد

شمسی که خود می‌پرورد شمس‌الشموس این است

در چشم خاص و عام " زین المجتهدین " است

موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود            گـنجـیـنـۀ جـمـع کـمـالات پـیـمـبـر بـود

او پـنجـمیـن ذریّـۀ زهـرای اطـهـر بـود            جانم به معصومی که خود معصومه‌پرور بود

مــانـنـد او اولاد او بـا آبــرو هــسـتــنـد

سادات ایران بیـشتر از نسل او هـستـند

از نسل زهرا از تبار "هاشم" اش خواندند            گاهی "وفیّ" گفتند و گاهی "قائم "اش خواندند

اهل ادب، اهـل تـدبّر عـالـمش خـواندند            میدانی اصلاً از چه بابت کاظمش خواندند؟

عمری به روی غیظ کردن بست چشمش را

حتی نـدیـده دشـمن او نـیز خـشمـش را

دارد نسـیم مهرورزی عطر خوشبویش            تنهـا تـبـسم می‌چکـد از روی دلجـویش

سنی و شیـعـه گـوید از اخلاق نیکویش            هدیه فـرسـتاده برای شـخـص بدگـویش

در هر قنوت خویش مردم را دعا می‌کرد

با جمع بدگویانِ خود، اینگونه تا می‌کرد

او با زبان حق در این عـالـم تکـلم کرد            حتی به روی دشمن خود هم تبـسّم کرد

عمری به هر درمانده‌ای مولا ترحم کرد            در پیشگاهش بُشر حافی دست و پا گم کرد

این دستـگـیری‌ها به یُـمنِ التـفـاتش بود

احـیای دل‌ها هم یکی از معجزاتش بود

همراه علم و منطق و برهان امامت کرد            بی‌مزد و مـنّت بـارها قصد هدایت کرد

جای پـدر از منـظر اسلام صحبت کرد            از پاسخ او بـوحـنیـفـه نیز حـیرت کرد

در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود

از خُـردسـالـی نیـز حـلّال مـسـائـل بود

من خرج مدحش می‌کنم ابیات موزون را            وقف وجودش می‌کنم طبع دگرگـون را

کی چشم پوشی می‌کنم این‌گونه مضمون را؟            بـاید که یـادآور شـوم اقـرار هـارون را

جز او کسی آئینۀ موسی بن عمران نیست

میـراث‌دارِ دانـش جـمع رسـولان نیست

همچون پدر بر روی منبر درس دین می‌گفت            با لحـن زیـبـای امیـرالمـؤمنین می‌گفت

تفسیری از فحـوای آیات مبـین می‌گفت            شیخ الائمه مدح او را این چنین می‌گفت:

قطعاً رحیم است و علیم است و حکیم است او

مانـند اجـدادش کـریم بن کـریم است او

افسوس اسیر دست جمعی بی‌مروت شد            عمری از این زندان به آن زندان اذیت شد

سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد            در هر سیه‌چالی مکرر هتک حرمت شد

شلاق زنـدان‌بان او خـیلی به او بد کرد

لعنت به سندی، سندی بن شاهک نامرد

هر دفـعـه که راهـی زنـدان بـلا می‌شـد            از دخترش معصومه با حسرت جدا می‌شد

در دخـمـه‌ای با درد غـربت آشنا می‌شد            از بی‌کسی هر روز دلتنگ رضا می‌شد

آزرده از تـنهـایی و رنـج مـصائب بود

شب تا سحر هم صحبتش تنها "مسیب" بود

یک عـده با نامهـربانی خسته‌اش کردند            با ضربه‌هـای ناگهـانی خسته‌اش کردند

با چوب‌های خـیزرانی خسته‌اش کردند            با نـاسـزا و بـددهـانی خـستـه‌اش کردند

هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو می‌کرد

بین قنوتش مرگ خود را آرزو می‌کرد

مانند زهـرا مادر خود درد پهـلو داشت            عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت

در صورت نیلی خود، زخمی به ابرو داشت            مرثیه در لفافه می‌گویم؛ دو زانو داشت

ساق شکسته در غل و زنجیر تا می‌خورد

سیلی شبـیه مادر خود بی هوا می‌خورد

با اینـکه رد سـلـسـله بر پـیکـرش دارد            شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد

حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد            الـحـمـدلله جـای امـنـی دخــتــرش دارد

معصومه‌اش با چشم‌ تر راهی زندان نیست

در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست

نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد محتوایی است و بهتر است خوانده نشود زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت آمده که به معنی ساق کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.



ساق شکسته در غل و زنجیر تا می‌خورد           سیلی شبـیه مادر خود بی هوا می‌خورد